iraj farzad site » Blog Archive » نئولیبرالیسم با افکار بلند بلند، گپی با یک دوست در ایران
Wordpress Themes

نئولیبرالیسم با افکار بلند بلند، گپی با یک دوست در ایران

سلام … گرامی!

من نوشته های مورد اشاره شما را خواندم. از نظر فکت و فیگور، بخشهائی از اطلاعات موجود در اینترنت را گرد آورده است که بطور در خود، مثبت است. اما این یک نتیجه گیری من بطور درخود، مجزا از صفحه سیاست و به شکل مجرد آن است. وقتی که کمی بیشتر تعمق کردم و آن تبیین را در سطح اجتماعی و تاریخی قرار دادم، فورا متوجه شدم که اصطلاح و تبیین “نئولیبرالیسم”، فراتر از جنگ بر سر مقوله ها در دایره ای تنگ و در حاشیه تحولات جامعه، به عنوان یک تبیین، نقطه مشترک طیف نسبتا وسیعی از چپ مدعی نوعی “مارکسیسم” شبه اسلامی از جمهوری اسلامی است، طوری که یک عنوان همان نوشته ها چنین است: “انقلابی که مقهور نئولیبرالیسم شد”. حلقه “گم شده” را یافتم. این اصطلاحی است که توسط همه این طیفها، از بهمن شفیق گرفته تا فریبرز رئیس دانا و “مارکسیست های علنی”، مورد استفاده است. جمهوری اسلامی در انقلاب، نماینده نئولیبرالیسم است، دو خرداد، نئولیبرالیسم است، روحانی و دولت امید و حتی اصولگرایان معتدل نئولیبرالیسم اند. با خودم فکر کردم که این صف در مقابل کدام تبین دیگری، چنین متحد و یکپارچه است؟

حلقه گم شده رابه نظر خود یافتم. همه این طیف، صرفنظر از عمقی و یا سطحی بودن تحلیل ها، در برابر تحلیل و ارزیابی دیگری از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی هستند: “اسلام سیاسی”. این طیف به این ترتیب گرایش اسلام سیاسی و گرفتن قدرت دولتی در ایران را نمیخواهد ببیند. نمی خواهد وجود جنبش اسلام سیاسی را به عنوان یک بدیل در برابر ناسیونالیسم تایید کند. نمیخواهد اصلا به “سیاست” وارد شود و این حقیقت را نشان بدهد که بین ناسیونالیسم و اسلام سیاسی بر سر سهم “ملت” در مورد اول و “امت” در مورد دوم، از دوره ای که جامعه به تدریج وارد مناسبات سرمایه داری شد، یک کشمکش در جریان بوده است که با انقلاب   ۵۷  و در متن جنگ سرد و “حفظ کمربند سبز” برای قطب غرب، با پیروزی اسلام سیاسی بر ناسیونالیسم، تعیین تکلیف شد. پیروزی ای که در آن کل طیف های “سوسیالیسم خلقی” نیز، و البته در بستر اصلی تر، کل طیف ادبا و شعرا و روشنفکران خواهان یک ایران “مستقل” و صنعتی، درستی مواضع خویش را دیدند. برخورد طیف چپ و “سوسیالیست” این طیف نه به خود سرمایه داری که به “وابسته” بودن آن بود. یادت هست که نوشتند: “سرمایه داری ایران تا مغز استخوان وابسته است”؟

اسلام سیاسی بویژه در خاورمیانه، یک مدعی بر سر این سهم خواهی بود. در مصر برای مثال، اخوان المسلین را ناصریستها، یا ناسیونالیسم عرب، شکست داد و رهبر آن، سید قطب را به دار آویخت. در ایران، با به قدرت رسیدن رضا خان، و تثبیت یک دولت واحد در ایران، او ابتدا خواست جمهوری اعلام کند، اما امثال مدرس و عناصر اسلام سیاسی تظاهرات راه انداختند: “ما دین نبی خواهیم  جمهوری نمیخواهیم”. و رضا خان را “پشیمان” کردند. اسلام سیاسی به عنوان یک قدرت مدعی امت، در صحنه ماند و در دوره محمد رضا در سایه شنل سلطنت و حمایت ساواک و ارتش، با ناسیونالیسم همزیستی کرد. ضد کمونیسم مشترک، مایه این همزیستی بود.

انقلاب ۵۷، در متن جنگ سرد فرجه ای طلائی برای اسلام سیاسی فراهم کرد که این بار نه در سایه سلطه ناسیونالیسم که راسا و با استفاده از “قیام امت” و حمایت بی دریغ  و “در کف اخلاص” سوسیالیسم خلقی، قدرت را بگیرد. انقلاب ایران “مقهور اسلام سیاسی شد”.

من همانظور که گفتم این “حلقه مشترک” را که چسپ درونی مجموعه آن چپی است که بهردلیل، و هر کدام با تعبیر و تفسیر خود، بار مثبت و “خلقی” برای اسلام سیاسی قائل است، تعبیر “نئولیبرالیسم” را برای پنهان کردن تعلق خود به این گرایش “ملی- خلقی- ایرانی-…”، “طبقاتی”تر، “مارکسیستی”تر و “اقتصادی”تر دیده اند. این انکار، این لجاجت در حتی اسم بردن از اسلام سیاسی به عنوان یک گرایش و یک جنبش، هیچ چیز نیست جز همان تعلق دیرین به “بورژوازی ملی و خودی”، که به تعبیر همه این لایه ها، بویژه در “شرق” و “تولید آسیائی”، با مارکسیسم “غربی”، قابل تبیین و تعریف نیست. مارکسیسم در “شرق” و بویژه در میدان فعالیت اسلام سیاسی، “کار نمیکند”. مارکس، هر اندازه عمیق، اما یک ترند فکری “غربی” است. نئولیبرالیسم، روایت امروز “غرب زدگی” آل احمد است به باور من. “شورشیان آوریل سال ۱۹۹۹” در حزب کمونیست کارگری نیز نشان دادند که به تعبیر سیاسی خود آنها و در کلام “نغز” آذرین در رساله “چشم انداز سوسیالیسم قرن ۲۱”! “اسلام سیاسی” و “دوخرداد” را نمیتوان با “مارکس قرن نوزدهمی” توضیح داد!! آنها از “سیاست انقلابی”، “استعفا” دادند. اما معلوم بود که غش کردن آنها بسوی دوخرداد را نمیشد همانطور لخت و عریان بیان کنند. با دو خرداد، و درست در دوره عروج دو خرداد، “تزهای انترناسیونال کمونیستی” را علم کردند و گفتند که اصطلاح “اسلام سیاسی” از جانب “مارکسیست سابق” منصور حکمت، این دلیل را داشت! آنوقتها، هنوز ریسمان وحدت “نئولیبرالیسم”، باب نشده بود. اگر نه آذرین به جای اینکه بنویسد که دوخرداد داشت روبنای اسلام سیاسی را با تولید کاپیتالیستی ایران “متعارف” میکرد، همین “وحدت کلمه” را بکار میبرد. نئولیبرالیسم بویژه در دوره ای که اسلام سیاسی رو به سرازیری است، آوای یاس است، آل احمد پلاستیکی و شیون از “پرواز آسمانی” “غربزدگی”  و روی دست ماندن آن میراث “انقلاب مشروطه” در کنج انبارهای “بازار سنتی” ایران “اسلامی”. پرچم تسلیم در برابر سلطه تفکر و بینش “غربی” مارکس بر نسلهائی است که دوران درس های مرحوم شریعتی در حسینیه ارشاد و موعظه های آیت الله طالقانی در مسجد هدایت تهران، “دانشجویان مسلمان پیرو خط امام” و دفتر تحکیم وحدت دو خردادی ها را همراه با فشار سنگین جنایات در قتل عامها و کشتارهای سیاسی سالهای عربده کشی اسلام سیاسی را به تاریخ سپرده اند. آن تاریخ، اما، هنوزهم که هنوز است بر بقایای سوسیالیسم ملی و خلقی و سوسیالیسم مقوله پرداز، سنگینی میکند و در خاطرات کهنه سیاسی ها، محملی برای توجیه نماز خواندن در “خلوت انس” و پشت سراسطوره های اسلام سیاسی: منتطری ها، یدالله سحابی ها و طالقانی ها.

“نئویبرالیسم” فقط حجاب و برقعه آن خط “سنتی” سیاسی و نشانی از بقاء جان سختی و مقاومت لجوجانه مشروطه خواهی و “استقلال طلبی” در ته مانده های سوسیالیسم خلقی و ملی و “ایرانی”  در تقابل با سوسیالیسم و مبانی کمونیسم کارگری است.

نئولیبرالیسم، فقط پرده ساتر و عامه پسند و عضو تازه چپ و “مارکسیست” شده دانشجویان پیرو خط امام و دفتر تحکیم وحدتی های بعدی و صدای میرای همین ها در جریان تطاهرات شانزده آذر امسال است. این تعبیر، گریپاچ در دایره قشر سابقا اسلامی، “مارکسیستها اسلامی” و در نهایت فریاد مظلومانه جناح اولترا چپ “مجاهدین م.ل” و خط “تقی شهرام” و پیکار و رزمندگان بعدی است. با این تفاوت بنیادین از نظر “سیاسی”: سوسیالیستهای خلقی و امثال تقی شهرام انقلابیون پاک باخته بودند که خلق گرائی و تعابیر سوسیالیستی آنان از قرآن و نهج البلاغه، جزئی از محدودیتهای تاریخی آنان بود. روایت “نئولیبرالی” سوسیالیسم خلقی، اما، “آگاه” است و چندان آگاه که از محدودیتهای تاریخی سوسیالیسم خلقی دوره انقلاب، برای یک نفرت سازمانیافته علیه مبانی کمونیسم کارگری  یک “سیستم” ساخته است. چنان آگاه که پس از دوران تعرض مارکسیسم انقلابی به بنیادهای پوپولیسم و خلق و اسلام گرائی، با تکیه به عروج دوخرداد، از هر فعالیت سیاسی انقلابی دست شستند. این تفاوت در احترام به شرافت سیاسی، مرز روشن مدافعان ضد “نئولیبرال”ها، اما، مدافع مکتبی تر اسلام سیاسی در قدرت است. تفاوتها برجسته تر میشوند هر گاه متوجه شویم که جامعه همراه با نسلهای پس از انقلاب ۵۷، دارد با تئوریهای “غربی” سرنوشت دوران افول و سرازیری اسلام سیاسی را رقم میزنند.  این دیگر مشغول ماندن به “مقوله” و تخدیر خود و دیگران به جای سیاست انقلابی است. ملغمه ای از انواع آکادمیسم طلبه ها و با انواع تبیین هائی است که مارکس را و بویژه “منصور حکمت” را تا جائی که به ایران، به جمهوری اسلامی، به “جنگ دو جناح”، به دو خرداد و به “ایران اسلامی” برمیگردد برای توضیح مسائل اجتماعی “ناکافی” و نا کامل و “تاریخ مصرف بسر رسیده” میدانند. پشت این اصطلاح، یک رویکرد، یک هجمه و یک ائتلاف ضد مارکس و کاپیتال و ایدئولوژی آلمانی و تزهای فوئر باخ او نهفته است. انسان لازم نیست زیاد سرش را بخاراند. جایگاه امثال رئیس دانا و بهمن شفیق در رابطه با دو خرداد علی الخصوص و اسلام سیاسی علی العموم کل ماجرا را توضیح میدهد. “منصور حکمت با اصطلاح اسلام سیاسی، طبقات، سرمایه داری و تحلیل اقتصادی را نادیده گرفت”!

نوشته بودی که این ها یک بحث در دوایر “جنبش کارگری” است. من فقط میتوانم از این بابت، اگر حرف تو درست باشد، عمیقا متاسف باشم در عین اینکه خود این مساله نشان میدهد که نقطه نظر انکار وجود اسلام سیاسی به عنوان سلاح امت “اسلامی” در ایران و خاورمیانه، آدرس عوضی دادن به همان فعالان جنبش کارگری و سردرگم کردن آنها در زیر پرده ظاهرا “ارتدکسی” تبیین طبقاتی “نئولیبرالیسم” از رگ و یشه اسلام سیاسی در ایران است. اگر سکتهای بجا مانده “کارگر پناه” برخی از فعالان جنبش کارگری را هنوز سردرگم و پریشان میکنند، برای من، روشن است که مدافعان علم و دانش در میان نسلهای پس از انقلاب باید هر چه زودتر، به سم پراکنی های این رسوبات متعصب و دگم و گذشته پرست، نقطه پایانی بگذارند.

تاکید کنم که من با فکت و فیگورها مشکلی ندارم. دسترسی به اطلاعات در دنیای انفجار انفورماتیک، برعکس دوره اختناق ساواک و کمیته مشترک، و تحت سانسور رژیم اسلامی، دیگر در اختیار و انحصار امثال “محسن حکیمی” ها نیست که هر چرندی را در لابلای سرقت ادبی برخی از این اطلاعات وسیع؛ و شارلان بازی با مقوله های من درآوردی به اسم “دگردیسی کمونیسم مارکس” و “مرده ریگ لنین”، به جامعه حقنه کنند.

بحث بر سر کج کردن نظرها و مشوش کردن اذهان با بیراهه “نئولیبرالیسم” است. من در سطح “سیاسی”، واقعا با این تبیین و دعوت به تخدیر، به جای تنویر افکار، جدا مساله دارم.

۲۲ ژانویه ۲۰۲۰

برایت سلامت آرزو دارم

محل نوشتن نظرات