مانور “انکار”
نمیدانم به یک نکته در نوشته های بهرام مدرسی- اسد گلچینی که تحت نام ” دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران” منتشر میکنند، توجه کرده اید؟
جنبش کمونیستی و مبحث مربوط به “تحزب کمونیستی” در ایران، “تاریخ” ندارند! و چون در باره این تاریخ، “نقطه” گذاشته و “سر خط” آمده اند، لاجرم همه چیز را “از نو” تعریف کرده اند. کمونیسم چیست و چی نیست، تشکل حزبی چیست، تشکل کارگر کدامست، کمونیسم “داخل کشوری” است یا “تبعیدی”؟ آیا کمونیسم و حزب کمونیستی در ایران به مسائل سیاسی باید بپردازد یا وارد شدن به سیاست، موجب “تفرقه” بین “کارگران در محل” خواهد شد؟
اما کمونیسم و جنبش کمونیستی در ایران، از تاریخ مستند و مکتوب و تجارب مصافهای سخت سیاسی و تئوریک و متدولوژیک برخوردار است؛ و دوره ها و مراحلی را، از جمله با شرکت خود دفتر پژوهشی ها، از سر گذرانده است. کمونیسم در دوره انقلاب ۵۷ همانی نبود که پس از مباحث و جنبش نظری مارکسیسم انقلابی علیه سوسیالیسم خلقی بر صفحه سیاست جامعه ایران قرار گرفت. اما تیتر نوشته پژوهشگران ما، بی اما و اگر این علامت سوال را در باره “ممکن شدن” و عملی شدن تحزب کمونیستی قرار داده است: ” آیا تحزب کمونیستی در ایران ممکن است؟”!! اما “تظاهر” به تجاهل که “ممکن شدن” تحزب کمونیستی را در دوره فعال زندگی سیاسی خود نیز، تجربه کرده اند، به اهداف نا سالم اینها دلالت دارد.
مبانی “کمونیسم کارگری”، پس از تشکیل حزب کمونیست ایران و پایان دوران “ائتلاف ضد پوپولیستی” و از “کنگره دوم” همان حزب تعریف شد. بحث “مبانی سیاست سازماندهی ما در میان کارگران”، یکی از مهمترین ستون های مبانی کمونیسم کارگری و تحزب کمونیستی است. کل ادبیات عظیم تمام این سالها با مباحث مهم آن، از صفحه تاریخ محو شده اند. در “سَرِ خط”، تازه قرار است آن تاریخ و جدلها و “بولتن مباحثات” و ادبیات کمونیسم کارگری، “پوچ” وانمود شوند، و تاریخ تحزب کمونیستی به “احزاب تبعیدی” تنزل کند. حالا با رعد و برق “کمیته های کمونیستی” در آسمان تاریخ “بی ابر”، باید بانگ بر آورد که چهار دهه از عروج و شکوفائی مارکسیسم انقلابی و مبانی کمونیسم کارگری، فقط توهمات بودند.
این نمود جدیدی از “ناسیونالیسم” کارگر- کارگری و فوران “دل چرکینی” ها و ناخن جویدنهای “ناقهرمانان”؛ و قبای دیگری است که بر تن “خط ۵”ی های دوره انقلاب ۵۷، کارگر پناهانِ مخالف سرسخت با ماهیت “سیاسی” یک حزب کمونیستی و بحث معروف “حزب و قدرت سیاسی” پوشانده اند. کارگر پناهان دو خردادی، میگفتند “اصلا” حزب نباید “بدون طبقه” و یا به عنوان “قیم” کارگران، دست به قدرت سیاسی ببرد. اینها همین را با اختراع یک تناقض: فاصله گرفتن از “حزب تبعیدی” و تبلیغ ریاکارانه “حزب داخل کشوری” تغییر شکل داده اند. کارگر پناهان میگفتند: “سیاست را به خاتمی واگذارید و خودمان در محل به اکونومیسم کارگری مشغول باشیم” و بگذارید طبقه کارگر “به هژمونی دو خرداد” تسلیم شود. اینها زیر ابروی همین رویکرد را برداشته و نوشته اند: “سؤال ما این است که چه چیزی رهبران کارگری در محل را برای متحد کردن کارگران کارخانه خود و یا هدایت و به پیروزی رساندن خواستههای واحدهای تولیدی خود، متشکل میکند؟ توافق بر سر تحلیل از اوضاع جهانی؟ توافق برسر سیاستهای غرب؟ توافق بر سر ارزیابی از جناح های رژیم؟ توافق بر سر آلترناتیو بعد ازسرنگونی جمهوری اسلامی؟ کدامیک از این اختلاافات و یا توافقات بطور جدی میتوانند رهبران کمونیست در محل را از یکدیگر دور و یا به یکدیگر نزدیک کنند؟” (خط تاکیدها از من است)
جالب این است که همین ژست “اتحاد کارگران در محل”، و اختلاف جدی بر سر ارزیابی کمونیسم کارگری از پدیده دو خرداد، پوشش “شورش” طرفداران همان پدیده علیه کمونیسم و تحزب کمونیستی بود. موضع سیاسی متفاوت در باره ماهیت “سیاسی” جنگ اول جهانی، انشعاب بزرگی را در انترناسیونال “کارگری” بوجود آورد؛ و طرح شعار و مطالبه “قطع جنگ” از طرف لنین، که نمیدانم تا چه اندازه کارگر روسیه را در “محل و در کارخانه خود” بر سر مطالبات اقتصادی متحد و یا متفرق میکرد، طبقه کارگر را از طریق حزب کمونیستی خود به “قدرت سیاسی” رساند. تفاوت این است که خود “پژوهشی” ها آنوقت ها و هنگام بروز شکاف بر سر برخورد به جنگ جناحهای رژیم و جریان دو خرداد، این ور پرچین بودند، و حالا در برهوت کشف شده تاریخ، نقطه صفر تاریخ خودشان را به آن دوران برگردانده اند.
با اینحال این سوال را بایذ در مقابلشان قرار داد: چرا خود موعطه گران با حزبی که بر اساس تز “کمیته های کمونیستی” تشکیل دادند و در جریان “داب”، خود در راس همه کاره “کمیته داخل کشور”، همراه با صاحب اصلی تزها، با حزبشان باقی نماندند؟ اگر این “آگاهگری” و تبلیغ برای کمیته های کمونیستی را با عمل خود آنان مقایسه کنید، تشخیص هدف ناسالم آنها دشوار نیست:
میدان پا خورده، “بی محل” کردن؛ و اعلام “برائت” از تاریخ تحزب کمونیستی و سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری. شناخته شده است و “صاحب” دارد. با کنار زدن استعاره ها، شامورتی بازی با الفاظ و عبارت پردازی و نیش و متلک و کنایه به مبانی کمونیسم کارگری و منصور جکمت، متوجه اصل مساله خواهید شد. در انکار و نفرین تاریخ، تئوری پردازشان، “دهه از دست رفته” را به اینها نشان داد. اما اینها اکنون با “چهار دهه از دست رفته” پاسخ آن مغازله سیاسی او را داده اند: “پایان کار کمونیسم کارگری”
انکار چهار دهه تاریخ مارکسیسم انقلابی، کمونیسم کارگری و مبانی تحزب و سیاست سازماندهی در میان کارگران؛ پلاتفرم مشترک کمونیسم انزوا است. اما بر حذر کردن فعالان سیاسی و جنبش کارگری از چرخیدن سر ها به ادبیات کمونیسم کارگری و نوشته ها و آثار منصور حکمت،”اتحاد عمل” اینهاست. بلند کردن تابلو “کمیته های کمونیستی” و “تدارک کمونیستی”، فقط قرار است “پایان تاریخ” کمونیسم کارگری و آویزان کردن ابهام بر آثار منصور حکمت و جایگاه سیاسنها و متدولوژی او را جار بزند. اگر نه خودشان نشان داده اند که مسئولیت تزهای تقلبی و من درآوردی و پر از تناقض را، برعهده نمیگیرند و بر عهده نگرفته اند. میدانند که با آن تزها، نه تنها خود کنار گرفتند، بلکه فرقه خویش را نیز نتوانستند از ریزش حفط کنند. در نمای ظاهر قرار است “کمیته های کمونیستی” به عنوان روایتی هم سطح و چه بسا بالاتر و “در افزوده” به انبوه ادبیات کمونیسم کارگری، در یک”لیگ” و “خانواده” معرفی شود. تا در عمل و از منظر جامعه، کل تاریخ چنبش کمونیستی، همراه با چهار دهه اخیر در میدان “جنگ مواضع” و عبارت پردازیهای پوچ در میان فرقه ها و سکت های مهجور و ضد اجتماعی تداعی شود. هدف واقعی در رابطه با اوضاع بحران سیاسی کنونی، نه “ساختن حزب داخل کشوری” با کمیته های کمونیستی، که خود “آگاه کنندگان” و سازندگان را متفرق و متخاصم ساخته است؛ که عینا همین است: “از چشم انداختن مبانی کمونیسم کارگری و آویزان کردن “ابهام” و “شک” بر آثار منصور حکمت. مگر نه اینکه اینها با این هذیان ها، مدعی اند که “حکمتیسم” همان است که اینها بلغور میکنند و اسم حزبشان “حکمتیست”؟ که بگویند در برابر “منشعبین رویزیونیست”، اینها با پرت و پلاهای “کمیته های کمونیستی”، “خط رسمی” را نمایندگی میکنند؟
ظاهرا نباید نگران چنین حرکاتی از جانب چند نفر “بی تاثیر” و “فراموش شده” که “وزنی” هم ندارند بود. اما بقول معروف دیوانه میتواند سنگی در چاه بیاندازد که هزار عاقل نتوانند آنرا بیرون بیاورند. دیده ایم و خوانده ایم که با مهجورترین عقاید و حاشیه ای ترین و بی تاثیرترین و طفیلی ترین موجودات؛ و تحریک عقب مانده ترین پیش داوریها و “باور”های خرافی، مردم را برای تخریب و انهدام مدنیت؛ و “وحشت” و “نفرت” از کمونیسم، “بسیج” کرده اند. این تهدید، جدی است.
ایرج فرزاد
۲۴ نوامبر ۲۰۲۰