iraj farzad site » Blog Archive » پرده های آخر سکت سازی ناسیونالیستی از خرده بقایای “کومه له”
Wordpress Themes

پرده های آخر سکت سازی ناسیونالیستی از خرده بقایای “کومه له”

جمال بزرگپور مطلبی با عنوان: ” پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟ ” نوشته است که ظاهرا پاسخی به بحثهای درونی در کومه له موجود است. اما در عالم واقع او به دلایل واقعی تری که رهبری کومه له را از همان دوره “کنگره دوم کومه له” ناچار کرد که از سر “پراگماتیسم”، نه به بقایای خط سه و و “خط” “کنفرانس وحدت” آنها در بهار ۱۳۵۸ که به مارکسیسم انقلابی بپیوندد و از “سر ناچاری” به پروژه تشکیل حزب کمونیست ایران بپیوندد، روشن و بی ابهام انگشت گذاشته است. به این جملات از نوشته مذکور دقت کنید:

” اما با این وجود،  باز هم  این سؤال کە چرا این  بحران ها البتە در اشکال و توجیهات متفاوت  پس از هر دورە (همانطور کە بعدا مستدل خواهد شد)  بر محوریت فعالیت کومەلە در کردستان تکرار میگردند، باید توجە ما را بە مسئلە مهمتری سوای آنچە کە تاکنون گفتە شدە معطوف کند کە بە نظر میرسد هنوز جواب درخور نیافتە است.”                       (همانجا، خط تاکید در اصل نوشته)

به نظر میرسد جمال بزرگپور حقیقت تازه ای کشف کرده است، به این خاطر است که تاکید کرده است: “این مهمترین مساله، هنوز تاکنون جواب درخور نیافته است”.

اما برای کسانی که اتفاقات تاریخی را آنطور که روی داده اند و اسناد و مدارک آن موجود و ثبت شده اند، این مهمترین مساله یعنی “محوریت” فعالیت کومه له در “کردستان”، صاحب داشت و کماکان صاحب دارد. جملات بزرگپور روایت “به روز شده” شیخ عزالدین، جلال طالبانی، ملا بختیار، فریدون عبدالقادر( از رهبری کومه له رنجدران کردستان عراق و اتحادیه میهنی)؛ “خوشکه خه جی”( خواهر خدیجه) و خالد، از “آلای رزگاری” کردستان ترکیه در جریان تصمیم کومه له برای تصویب برنامه حزب کمونیست، در کنگره سوم کومه له(اردیبهشت ۱۳۶۱) است. این “پراگماتیسم” چنان ریشه دار بود که عبداله مهتدی، که انصافا نقش مهمی در چرخش کومه له بسوی مارکسیسم انقلابی داشت، را واداشت که علیرغم آن پیشینه از همان کنگره دوم، فروردین ۱۳۶۰، درست در شب برگزاری کنگره موسس حزب کمونیست ایران، به تردید و تزلزل بکشاند. خواست تعویق کنگره موسس با هر معیار غیر عقلائی بود. با اینحال، عبداله مهتدی، که در کنگره موسس به “عنوان دبیر کل حزب کمونیست ایران” انتخاب شده بود، در سخنرانی به مناسبت پایان کنگره موسس، خطاب به “زحمتکشان آلان سردشت” که یکی دو نفر از آنها، از جمله “محمد ملا علی” حضور داشتند، گفت: “اتفاق عجیبی نیافتاده است”، کومه له ای که با یاری شما، اشاره به محمد ملاعلی، امثال سعید معینی، ساعد وطندوست(ماموستا برایم) و دکتر جعفر شفیعی را به کمک  و پیوستن به”شورش کرد” در کردستان عراق و “مام جلال” رساند، اکنون “سراسری” شده است. “فعالیت کومه له” در جنبش کردستان، همان وقتها و در شرایطی که کمونیسم از مد نیافتاده بود، “محوریت” داشت. جمال بزرگپور فقط به رسوبات آن پراگماتیسم و این تعلق به جنبش کردستان، تاکیدی دوباره میگذارد. به این خاطر است که سند رو میکند:

” درهر صورت، دو کلمە،  کردستان و کومەلە  نقطە اشتراک  بحران های تاکنونی بودە است”.(همانجا)

او ادامه میدهد:

” انشعاب جریان موسوم بە  کمونیسم کارگری،  نە آنگاە کە باورهای مشترک  یک سویە بە زیر سؤال رفت، بلکە وقتی قطعی شد کە موقعیت کومەلە و چگونگی ادامە فعالیت آن بویژە پس از اتمام  جنگ ایران و عراق و محدودیت های پیش آمدە دنبال جواب بود. بحران خلیج  و موضع کومەلە در قبال این بحران و پیامدهای آن بویژە در ارتباط با رویدادهای متعاقب بحران خلیج  در عراق وکردستان عراق بطور قطعی خط فاصل ها را روشن کرد. “(همانجا)

چون خاستگاه “جنش کردستانی” کومه له برای بزرگپور محوریت دارد و انگار هیچ بحث و جدل و عصبیت و حتی پرخاش و پنهان کردن قول و قرارها با ناسیونالیسم کرد در عراق، از نه تنها رهبری حزب کمونیست ایران که از کمیته مرکزی کومه له وقت، وجود خارجی نداشته اند، من به برخی از تصمیمات خودسرانه که در دایره محفل سنتی سر به مُهر ماند و کماکان بر آن سرپوش گذاشته اند، اشاره میکنم:

کشیده شدن جنگ ایران و عراق به مرزهای کردستان و به نزدیکی های مقر های کومه له در اردوگاه مناطق مُحّرمه، توام بود با بحثها و جدالهای قطبی بین رهبری حزب و شخص منصور حکمت با “رهبری کومه له در اردوگاه” که آنوقتها به عنوان “رهبری داخل”! از آن اسم برده میشد. مساله محل استقرار “تشکیلات کومه له” و رهبری آن، بحث های بسیار جدی بودند. تا آن زمان که هنوز جنگ ایران و عراق به مرزهای کردستان و انتقال جبهه ها از جنوب ایران، پس از شکست جمهوری اسلامی در “فاو” منجر نشده بود، محل استقرار بخشی از رهبری کومه له، به مناطق “محرمه” انتقال یافته بود. این مناطق برخلاف ادعای کنونی ونادرست ابراهیم علیزاده “مناطق آزاد شده” توسط اتحادیه میهنی نبودند. با انتقال جبهه هائی از آن جنگ به مرزهای کردستان، تغییرات چشمگیر در موازنه قوا بین اتحادیه میهنی و دولت عراق انجام گرفته بود. “مذاکرات” بین این دو، به بن بست رسیده بود و تهاجم نیروهای دولت بعث، به گفته صریح همه عناصر نیروهای مختلف ناسیونالیسم کرد در عراق، و ماجرای “انفال” آنان را در آستانه یک “آش بتال” دیگر قرار داده بود. رهبری حزب کمونیست ایران و شخص منصور حکمت نسبت به عقب نشینی “رهبری داخل” کومه له به مناطق و شهرها و اردوگاههای تحت سلطه رژیم عراق هشدار دادند.( من مباحث و موارد این تقابلها را تفصیلی و مستند منتشر کرده ام که میتوان در اینجا به آنها رجوع کرد).

 آن رهبری نه تنها پاسخی نداد، بلکه عملا چنان سناریوها را چید که در “دنباله روی” از اوضاع، استقرار در اردوگاههائی مثل “رمادیه” را تحت نظارت و اسارت تشکیلات کومه له توسط رژیم بعث، به عنوان دورنمای خود در اوضاع ختم جنگ ایران و عراق بپذیرند. ابراهیم علیزاده در دفاع از تصمیم نامسئولانه که به از کف رفتن استقلال کومه له منجر شد، همین بحثهای کنونی بزرگپور را بی پرده تر طرح کرد. ابراهیم علیزاده برخلاف بزرگپور در پلنوم ۱۵ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، خرداد ۱۳۶۸، از تعهد به “باورهای مشترک” کلمه ای بر زبان نیاورد، برعکس با تحریک و پرخاش طرحهای دفاع از استقلال کومه له را “صد من یک غاز” توصیف کرد. اما آن “محوریت” جنبش کردستان فقط به جغرافیا و خاک محدود نماند. نیروهای ناسیونالیست کردستان عراق، پس از شکست مفاوضات، تماما خود را تحت فرمان نیروهای قرارگاه رمضان قرار دادند. “شمعخانی” و “بردار دهقان” از مسئولان اطلاعات سپاه پاسداران، طرح “آزاد سازی حلبجه” را با اینها در میان گذاشتند و اینها پذیرفتند که به عنوان پیش شرط اتحاد و همکاری، مقرهای سپاه پاسداران به “یاخچه مه ر” به نزدیکیهای اردوگاههای کومه له انتقال یابد. و نیروهای جلال طالبانی طرح انفجار پالایشگاه کرکوک را اجرائی کنند(همه این موارد با جزئیات کامل در کتااب های نوشیروان مصطفی و خاطرات و وقایع نگاری های “محمد حاجی محمود” و “شوکت حاجی مشیر”، مکتوب شده اند). اینها با اطلاع همان محفل در رهبری سنتی کومه له در جریان بود. عثمان روشن توده که مسئولیت اعزام گردان شوان به بیاره به او سپرده شده بود، در کتاب خود، در جستجوی عدالت، چنین اقرارکرده است:

[مدتی بود اردوگاه مالومه به نسبت گذشته نا امن تر شده بود. نیروهای قرارگاه رمضان و فرمانده هان آن همراه با نیروهای اتحادیه میهنی برای اجرای عملیات مشترک علیه عراق(ضربه زدن به پالایشگاه نفت شهرکرکوک)  شبانه از مسیری نزدیک به اردوگاه ما عبور و اطراق مینمودند و ما عملا کاری از دستمان ساخته نبود. .. در یک مورد از این توپ بارانها تعدادی از رفقای ما جانباخته و زخمی گردیدند. عارف مولانائی  کادر برجسته منطقه کامیاران و دو پ.م زن به اسامی”کژل و ویدا گرجی” که خواهر هم بودند ازجانباختگان این حملات بودند]

  و به عنوان نیروئی متعلق به “جنبش کردستان”، با اعزام گردان شوان به منطقه بیاره، قبل از شروع عملیات مشترک “آزاد سازی حلبجه”، بدون اینکه کمیته مرکزی کومه له در جریان باشد و با کتمان کامل آن همسوئی از رهبری حزب کمونیست ایران، با فاجعه قتل عام رفقای گردان شوان، واقعا بطور ” قطعی خط فاصل ها” روشن شد.

جمال بزرگپور در ادامه، تبدیل شدن کومه له باقیمانده به اردوگاه نشین های تحت اسارات احزاب اقلیم را پس از “جنگ خلیج”، ادامه و تکامل همین “محوریت” خاستگاه کردستانی “کومه له” میداند.

از این نظر باید کاملا منطقی باشد چرا این انتقال از یک سازمان کمونیستی به یک سکت و فرقه اردوگاه نشین و اجاره ای چنین توصیف شود:

” اما نکتە ظریف اینجاست کە این آرمان و افق و این سیاست ها و جهت گیری ها چگونە میتوانست در کردستان با توجە بە ویژگی های آن  معنا شوند؟ چون اگر کومەلە توانست بە یک جریان با اتوریتە اجتماعی تبدیل گردد، بە این دلیل بود کە در یک بزنگاە تاریخی، خود را با حرکت و جنبش مردم یا همان جنبش مقاومت عجین کرد، جنبشی سیاسی کە همزمان با خواست و مطالبات اکثریت مردم کارگر و زحمتکش کردستان در تمایز با گذشتە خود، ( وجود جنبش های متفاوت) با گذشت از فراز و نشیبهایی تا بە امروز همچنان ادامە دارد “( همانجا، خط تاکید و پرانتز در اصل نوشته)

فاجعه گردان شوان، حراج استقلال سیاسی کومه له، و در نهایت دگردیسی به سکتی سربزیر و گوش به فرمان و تماما دست و پا بسته، “در تمایز با گذشته”، تبدیل شدن به “اتوریته اجتماعی” نام گرفته است.

اگر پراگماتیسم دیرین در ذهنیت “کومه له” ای های سنتی، سرانجام در روایت ابراهیم علیزاده از تشکیل حزب کمونیست ایران پرده تعارفات را در هم میدّرد و زمخت و عریان حتی علیه تاریخ فعالیت سیاسی شخص خویش، تشکیل حزب کمونیست ایران را محصول “کنفرانس وحدت” بین خط سه های سال ۱۳۵۸ میداند، بزرگپور معتقد است مهمترین و سرنوشت سازترین کنگره کومه له، یعنی کنگره ۶ که در بطن تحولات نزدیکیهای “پایان جنگ ایران و عراق” تشکیل شد: ” در بخش مبانی استراتژی کومەلە  مصوب کنگرە ششم کومەلە  سنگ بنای چنین نگرشی را(بی توجهی به جنبش کردستان) در کومەلە بنا نهاد”.

سوال این است که اینهمه آیه آوردن و قسم خوردن که کومه له در لحظات بی خبری برنامه حزب کمونیست را تصویب  کرد و به نظریات مارکسیسم انقلابی سهوا پیوست، در اوضاع سیاسی منطقه و ایران، چه معنائی دارد؟

روشن است که در دوره های بحران انقلابی، نظریات، سیاست ها و مواضع رادیکال و انقلابی سوسیالیستی، بسرعت اذهان مردم را به خود جذب میکنند.

کومه له فعلی تصمیم گرفته است، پشتوانه و تاریخ واقعی نشو و نمای یک سازمان سیاسی کمونیست را به بهانه اینکه ناسیونالیسم ظرفیت اجتماعی شدن دارد، اما کمونیسم نه، به عنوان یک عامل بازدارنده در خدمت ناسیونالیسم کرد و سیاست در جغرافیا قرار بدهد. به این ترتیب با سر هم بندی کردن یک تاریخ سرتا پا جعل و لبریز از تحریف و بهتان و دروغ و پاپوش دوزی، خرده سکتهای تحت نام کومه له قصد دارند نشان بدهند که آنچه به “اجتماعی” شدن کومه له ضربه زد، مارکسیسم انقلابی، کمونیسم و کمونیسم کارگری بوده است، و برعکس انتقال کومه له به بستر “جنبش کردستانی” خود، به شهادت حال و روز آن در اوضاع پس از ختم جنگ ایران و عراق و پس از جنگ خلیج، موجب کسب وجهه و اعتبار برای ناسیونالیسم کرد و اثبات درستی سیاست در جغرافیا شده است. این یعنی برحذر داشتن جامعه از روی آوری به کمونیسم.

اینجاست که “اختلافات” سیاسی بین مدافعان حفط تابلو حزب کمونیست و طرفداران رجعت به کومه له کردستانی وارد ماجرا میشود. این مساله وقتی به جمع آوری طومار و چنگ انداختن بر تحریکات و شانتاژ توسط دسته دوم و “بی محل” کردن آیین نامه برگزاری کنگره سیزدهم حزب کمونیست ایران که توسط “کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران” تهیه شده است منجر شد، و در سطح علنی بروز یافت، هیچ معنای دیگری ندارد جز “قطعیت” بخشیدن به آخرین حلقه های یک کودتای خزنده علیه کل تاریخ کومه له از کنگره دوم تا همین “کنگره ََششم” که بزرگپور ماموریت یافته است مصوبات آن را “سنگ بنا” اختلافات جاری و “دیرین” نیز توصیف کند. این کودتا در میدان واقعی یعنی تعریف کرن همه “کومه له”ای ها و “سازمان زحمتکشانی”ها و هر هوادار “کومه له” با “مصوبات” انقلاب ادئولوژیک جلسات ماراتونی و ۳۷ روزه موسوم به “کنگره اول” است.

اینها میخواهند همان جایگاهی را در لانسه کردن ناسیونالیسم کرد در اوضاع بحرانی جاری اشغال کنند، که علی شریعتی و حسینیه ارشاد در لانسه کردن اسلام سیاسی به سرانجام رساندند. معضل این است که ناسیونالیسم کرد، گرچه از ظرفیت تخریب به عنوان گروه فشار نیروهای بورژوائی و پارسنگ دولتها در معادلات منظقه برخورداراست، اما به عنوان گرایشی “محلی”، چشم انداز “مستقل” و روشنی ندارد. تقدیس ناسیونالیسم کرد و نفرت پراکنی علیه سوسیالیسم و تاریخ کمونیسم در ایران و کردستان، حتی جهاد “فی اسبیل اله” نیست. ناسیونالیسم کرد، در بحران است، اما سکت های ناسیونالیسم کرد، فروپاشی و اضمحلال و یا “بقاء” به عنوان فرقه های متحجر و مرتجع و در جوهر ضد کمونیست را پیش رو دارند.

ایرج فرزاد

۲۴ ژانویه ۲۰۲۱

محل نوشتن نظرات