شاگرد اول های “تند پیج آغاز دهه ۹۰”
فرهاد شعبانی در ادامه تقابل با یک نوشته مجید حسینی، به فکت های تاریخی رجوع داده است. یک جمله در آن نوشته، موضوع حمله متقابل جمال بزرگپور و فرهاد شعبانی شده است.
فرهاد شعبانی در ادامه تقابل با یک نوشته مجید حسینی، به فکت های تاریخی رجوع داده است. یک جمله در آن نوشته، موضوع حمله متقابل جمال بزرگپور و فرهاد شعبانی شده است.
با علنی شدن اختلاف بین علی جوادی و محمد آسنگران، از اعضاء دفتر سیاسی، با حمید تقوائی- لیدر حزب کمونیست کارگری ایران- در سریال “کانون مباحث کمونیسم کارگری”، شاهد روشنگری و افشاگریهای بسیار “جدی” بودیم. به سوال “محمد رضا پویا” از علی جوادی توجه کنید:
محمدرضا پویا: کاظم نیکخواه در مقاله خود تحت عنوان حزب و تحریم اقتصادی در پاسخ به شما میگوید که: “… در این شرایط هرگونه گفتمانی که این جنبش سرنگونی طلبی را تحت الشعاع قرار دهد، از نظر عملی بشدت نادرست است. و از نظر سیاسی قرار گرفتن در کنار لابی های جمهوری اسلامی است … علی جوادی و محمد آسنگران بدون اینکه خود بخواهند دقیقا در اینجا ایستاده اند.” پاسخ شما به این ادعا چیست؟
علی جوادی: من کاظم نیکخواه را شخصا بسیار دوست دارم. شوخ و خوش مشرب است. اینجا هم دارد شوخی میکند.عادت دارد، شوخی را نمیتوان چندان جدی گرفت.
واقعا؟! یعنی اینکه آنگاه که خود علی جوادی همراه با آذر ماجدی، حزب کمونیست کارگری حمید تقوائی و محمد آسنگران را بخاطر اینکه دیگر “اکس مسلم” و “اکس کمونیسم کارگری” شده بود و رفتند “حزب اتحاد کمونیسم کارگری” را راه انداختند، “شوخی” میکردند؟
یعنی پس از انحلال حزب اتحاد و پیوستن به شاخه غیر “رسمی” حزب “نقطه سر خط” و برسمیت شناختن این جریان دوم به عنوان “بستر اصلی کمونیسم کارگری”، باز هم به جای جدی گرفتن خود، قایم باشک بازی کردند؟
یعنی، پس از انشعابی دیگر و پیوستن مجدد علی جوادی و نسرین رمضانعلی به حزب کمونیست کارگری ایران، این بار هم به عنوان “بستر اصلی کمونیسم کارگری”، کماکان “شوخ و خوش مشرب” بودند؟
خیلی دوست دارم که ادعاهای فعلی و مرزبندی و خط کشی ها؛ و پیوستن و گسستن همراهان اسبق و سابق و فعلی را در تاریخ این “محفل بازی”ها، نه fake که جدی و صمیمانه تلقی کنم. اما فقط به شرطی که آنها خود بپذیرند که در موارد قبلی نیز جدی بوده اند. در این صورت، خود را در یک مخمصه گرفتار میکنند. این کلاف سردرگم و گره کور را چگونه باز میکنند: آیا اصلا قابل اعتماد هستند که به سان جدی بودن در موارد قبل که صدها صفحه کاغذ در باره شفافیت و قاطعیت آنها سیاه کردند، در هر فردائی خود آنها، با همان “جدیت” زیر جدی بودن امروزشان هم نخواهند زد؟ با چه روحیه ای یک گُسست جدی از شوخی گرفتن سیاست و کمونیسم را نه به جامعه؛ که به جمع محفلی خود در طول دوران نزدیک به بیست سال، نشان میدهند؟
من این روحیه را میشناسم: تئورى، سیاست، مبانی کمونیسم کارگری، منصور حکمت و عکس و تصویر و “نقل قول” ها از او فقط ابزار و سپر ارضاء حس منًیت وجاه طلبی سلبریتی؛ و روکش و زیور آلات ردای کردار و منش نارسیسیستی و خود شیفتگی است.
۱۹ آوریل ۲۰۲۰
روایت یک جنایت به زبان دیپلوماسی کردی
مصطفی سلیمی زندانی سیاسی که ۱۷ سال در اسارت رژیم اسلامی بود، روز ۸ فروردین ۱۳۹۹-۲۷ مارس ۲۰۲۰- در پی شورش زندانیان در بسیاری از زندان های ایران، از زندان سقز همراه با عده ای دیگر فرار کرد. او خود را به شهر پنچوین در منطقه معروف به اقلیم کردستان عراق رساند. اما توسط مسئولین سازمان امنیت اتحادیه میهنی(آسایش) به جمهوری اسلامی تحویل داده شد و او روز۲۳ فروردین- ۱۱آوریل ۲۰۲۰- در همان زندان سقز، به دار آویخته شد. ادامه مطلب را بخوانید »
در باره حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۳۹۹
تعیین حداقل دستمزد کارگران، آنهم در سال “کرونائی”، به میزان ۱ میلیون و ۸۳۵ هزار و ۴۲۶ تومان واقعا صدای آژیر قرمز است. فاجعه ای است که زندگی طبقه کارگر ایران را در معرض تهدید و نابودی و فروپاشی بیش از پیش قرار داده است. خود مقامات رژیم اسلامی گفته اند که خط فقر بطور رسمی بالای ۳ میلیون و ِ۵۰۰ هزار تومان است. افزایش اسمی ۲۱ درصدی دستمزدها برای سال ۱۳۹۹، در مقایسه با نرخ رسمی تورم، یعنی ۴۱ درصد افزایش قیمت مایحتاج اولیه زندگی کارگر، در واقع کاهش و نه افزایش است.
حمید تقوائی، هر چه بوده است و بوده باشد، یک خصلت برجسته کل دوران فعالیت سیاسی خویش را همواره و در همه شرایط حفظ کرده است. او شاید هیچگاه، حتی در خلوت، مساله “متحد کردن” انسانهای پیرامون خویش تا چه رسد به جواب به آن را پیش روی خود قرار نداد. یک پیش شرط کمونیست های “اهل” تحزب و حزب دار، که حزب را یک ابزار سیاسی در جهت دخالت در معادلات سیاسی میدانند و میفهمند، همین وجه “سیاسی” مساله است. حمید تقوائی، “این کاره” نبوده و حالا هم و برای چندمین بار نشان داده است که کماکان اینکاره نیست.
یووال نوح هراری، نویسنده و مورخ اسرائیلی که با کتاب “انسان خردمند”، شهرت جهانی یافت، در نوشته ای برای روزنامه “تایم”، نکات بسیار قابل تامل و عمیق در باره ویروس کرونا مطرح کرده است. من بر دو نکته در آن سخنان تاکید میگذارم:
به این جملات از مصاحبه ابراهیم علیزاده با “بهمن سعیدی” که در کتابی تحت عنوان “۳ سال با ابراهیم علیزاده”، چاپ مارس ۲۰۰۹، منتشر شده است، توجه کنید:
سوال بهمن سعیدی:
“طبق سندی که در دست من است، در آخرین انتخابات دفتر سیاسی، شما( ابراهیم علیزاده) و عبدالله مهتدی دو نفر آخر هستید، معلوم میشود که منصور حکمت نفوذ زیادی داشته است، چرا او، حزب کمونیست ایران را ترک کرد و در مقابل شما را اخراج نکرد؟”
ابراهیم علیزاده:
“کومه له، که در کردستان مجموعه ای مسئولیت اجتماعی داشت، بخش اصلی حزب کمونیست ایران بود. منصور حکمت میخواست از زیر بار آن مسئولیتها شانه خالی کند…”
پاسخ به پرسش های “تریبون زمانه”
تریبون زمانه: انتخابات مجلس يازدهم با سردي برگزار شد. هجوم خبرهاي شيوع کرونا فرصت بررسي انتخابات اين دور و مقايسه عملکرد حکومت و همچنين رفتار مردم با دورهاي پيشين را گرفت. اما بررسي موضوع را نبايد کنار گذشت و به ويژه لازم است آن را از زاويه توجه به روند تجديد سازمان در نظام براي نقشه تنظيم مجلس يازدهم به دست شوراي نگهبان و طبعا با تأييد ولي فقيه پيش برده شد. اين يک برنامه تکراري بود يا آن را بايد حرکتي با کيفيتي ويژه براي تنظيم ساختار قدرت ديد؟
پاسخ: به منظور اینکه بتوانم به این پرسش، دقیق تر پاسخ بدهم، اشارهای به فلسفه “انتخابات” در جمهوری اسلامی را لازم میدانم: