چه “رفت” و “آمد”های دیگری در حال مهندسی است؟
روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ روزنامه های ایران با تیتر بسیار درشت نوشتند: “شاه رفت” و چند روز بعد یعنی روز ۱۲ بهمن، همان روزنامه ها با تیتری درشت تر در صفحه اول نوشتند: “امام آمد”.
روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ روزنامه های ایران با تیتر بسیار درشت نوشتند: “شاه رفت” و چند روز بعد یعنی روز ۱۲ بهمن، همان روزنامه ها با تیتری درشت تر در صفحه اول نوشتند: “امام آمد”.
رژیم اسلام سیاسی درسرازیری فروپاشی و سقوط است. مقامات روحیه باخته، قیافه در هم شکسته آنها و ضد و نقیض گوئیهای آنان، وحشت از مردم که نمیتوانند آن را پنهان کنند و گاز گرفتن اسب های گاری رژیم در این آخرین پرتگاه، با وضوح کامل این سرنوشت محتوم را در برابر انظار گرفته است. موعظه های مقامات رژیم در مواجهه با خروش روزهای آبان ماه سال جاری، برخلاف موارد پیشین، حتی نه یک “وصیت نامه”، که هذیان و پریشان گوئی بودند. خامنه ای در عین اینکه فرمودند، که یک “اغتشاش” و یا حرکت وسیع “امنیتی” به حول و قوه الهی! از سر نظام رفع شد، اما فورا هشدار داد که “نباید تقصیرات خود را ندیده بگیریم”. به فرمایش او، “مگس روی زخم مینشیند”. روحانی در سخنرانی در تبریز چنین گفت:”خودم هم جمعه فهميدم بنزين سهميهبندي شده”! صدای اعتراض از هر سو برخاست. روزنامه ها ی رژیم بلافاصله بر سر او خراب شدند: “آقای روحانی، واقعا؟!”.
من انتشار این کامنتها و رفت و برگشتها حول نوشته خویش: “خشونت یا نافرمانی مدنی، مساله این نیست”، که در ستون پیشخوان سایت اخبار روز همراه با اصل نوشته، قابل دسترس اند، در رابطه با اوضاع کنونی جامعه ایران و در بطن یک تقابل اجتماعی وسیع با جمهوری اسلامی، مفید میدانم. کارگزاران رژیم اسلامی، تماما پانیک کرده اند و در رویاروئی با طغیان خشم مردم، از کابوس یک “جنگ جهانی” سخن به میان آورده اند. مثل هر دوره بحران انقلابی، مهره های رژیم دارند “صدای انقلاب” را میشنوند و به گفته آنها در “این دوران سختی ها”، مهره های اصلی “پشت همدیگر را خالی میکنند”.
دو نوشته، با نگاه های نسبتا متفاوت، در باره اعتراضات جاری، از جانب آقایان احمد هاشمی و فرج سرکوهی را در سایت اخبار روز خواندم. جوهر اختلاف در رویکردها را در دو نوشته مذکور، میتوان در رویه خشونت و قهر و یا نافرمانی مدنی خلاصه کرد. تیتر یادداشت آقای سرکوهی، گویا است: “گاندی های نا بهنگام”. به نظر میرسد، انتخاب تعبیر “نابهنگام” در تقابل با رویکرد آقای هاشمی است: نافرمانی مدنی، در “منطقه خاکستری” میان “خشونت” و “اخطار”. من، اما، سعی میکنم در “میان سطر”های دو یادداشت ذکر شده، به یک “حفره سیاه”، خیره بشوم. تعبیر حفره سیاه را با هیچ منظور تحقیرآمیز بکار نگرفته ام. قصدم یک استعاره است با اشاره به ظرفیت حفره ها و سیاه چاله ها در میلیاردها کهکشان، که از چنان قدرت جاذبه ای برخوردارند که سیارات و ستاره ها را میبلعند. تصورم این است که دوستان گرامی در نوشته های خود، نسبت به این حفره های سیاه در تاریخ جامعه ایران، دستکم از اوائل دهه ۱۳۴۰، چندان خود آگاه نیستند و یا اینکه خطر را، چون من، بزرگ و جدی نمی بینند. بحث مُهم و گرهگاه اصلی در متن مبارزات و اعتراضات علیه جمهوری اسلامی، خشونت و یا مبارزه مدنی نیست. از این نظر، بازهم برای رساندن منظورم، استفاده از استعاره حفره سیاه را قدری میشکافم:
روحانی در جریان سفر به یزد و سخنرانی در میدان “امیر چخماق” این شهر، تور نجات “وحدت کلمه” بین جناحهای رژیم اسلامی را پاره کرد و در سقوط آزاد، آمادگی خود و بخشی از لایه های اسلام سیاسی را برای فرود در روزگاران پس از سرازیری رژیم، اعلام کرد.
در میان “افشاگری”های روحانی در آن سخنرانی چند مورد، داد روزنامه هائی مثل کیهان شریعتمداری و رسالت را در آورد:
جنگ بین جناحهای رژیم اسلامی، در نوع خود منحصر بفرد است. این کشمکش و تناقض و شکاف، برخلاف تصورات سطحی رایج در میان متوهمان به جوهر اسلام سیاسی در ایران، و در میان طرفداران سوسیالیسم ملی و خلقی، از جنس اختلافات در یک رژیم متعارف بورژوائی نیست. از نوع اختلاف دیرین در “تاریخ میهن” بین مشروطه خواهی و مشروعه طلبی نیز نیست. این تنازع بقاء خود مثل سلطه اسلام سیاسی بر جامعه سرمایه داری ایران با مردمی با این حد از سطح توقعات و انتظارات سیاسی و اجتماعی، نیز نامتعارف است.
خامنه ای، انگار در منبر خطبه نماز جمعه تهران دارد طی این همه سال، هر روز و هر دقیقه با کابوس شبح هولناک “فتنه” سال ۸۸ ایران “جهاد اکبر” کرده است که مدام در شکل و شمایل ترسناکتر، مثل خیزش عظیم شهرها و مراکز کار در سال ۹۶ و ۹۷، که خواب راحت را از چشمان “مسئولان نظام” ربود، گوئی هر لحظه نسخه تازه ای از وصیت نامه اسلام سیاسی را در حضور مولا مهدی قرائت میکند؛ فرمودند: مردم عراق و لبنان باید خواسته هایشان را در “چهارچوب قانون” پیگیری کنند و آلت دست کشورهای خارجی و شیخ نشین های خلیج نشوند. این روحیه ربًانی که او را به وسوسه می اندازد تا برای مردم کشور دیگری، موعظه کند، شاید بتواند امر را بر او مشتبه کند که او براستی ولی امر “مسلمین” در ورای مرزها نیز تشریف دارند. “تکبیر” مستمعین دست چین شده، ممکن است در همان محدوده، حس رضایت خاطر از “تملق متقابل” را تا پایان صحنه گردانی و شیون و واویلای حسینی ارضا کند. این صحنه، سالهاست که در این تئاتر مُضحک اسلامی، و تا زمانی که رژیم اسلام سیاسی هنوز بر سر کار است، بقول ادبا و شعرای مکتب ملی – اسلامی: “حضور در خلوت اُنس” بوده است.
در دوران جهان دوقطبی و ایام جنگ سرد، منافع راس دو اردوگاه “شرق و غرب” در جنگ بر سر حفظ و گسترش مناطق نفوذ، ایجاب میکرد که از رخنه عوامل نفوذی، بطور متقابل جلوگیری کنند. دوائر جاسوسی و ضد جاسوسی پیچیده؛ وعملیات نفوذ و نیز کشف و افشاء آنها نیز به همان درجه پیچیده و سرشار از شگردهای پلیسی بی سابقه بود. شاید اکثر خوانندگان این سطور با کتاب ” در تعقیب و شکار جاسوس” که نسخه انگلیسی آن با عنوان: ” spy catcher” انتشار یافت، آشنا باشند. این کتاب تا نزدیکیهای پایان دوران جنگ سرد در بریتانیا ممنوع بود، با این توجیه که محتویات آن، ” امنیت ملی بریتانیای کبیر را تهدید میکند”. اشاره ای مختصر به محتویات کتاب مذکور و کشمکشهائی که پیرامون ممنوعیت آن درگرفت، زوایائی از منظور و هدف من را در نگارش این نوشته، روشن میکند: