iraj farzad site » Blog Archive » “گفتمان” اختراعی یک “پرفسور”
Wordpress Themes

“گفتمان” اختراعی یک “پرفسور”

حوصله کنید و این نقل قولها در نوشته های “عباس ولی” را بخوانید.

رویکرد عباس ولی به ناسیونالیسم کرد، خصوصیات عجیب و غریبی دارد. مستقل و صرفنظر از تفاسیر عاریه ای “فلسفی” این دیسکورس یا “گفتمان”-  discours – که تلاش دارد بی پایگی اش را در پرده مغلق گوئی پنهان کند، یک ویژگی دارد. قدری دندان روی جگر بگذارید و نقل قولی را که با حروف قرمز رنگ و بین دو کروشه مشخص کرده ام، بخوانید. اگر آنها را فهمیدید، من و دیگران را هم خبر کنید.

احکام ایشان در باره “ناسیونالیسم کورد”، قابل تعمیم به هیچ نوع ناسیونالیسم و قوم گرائی و اتنیک گرائی دیگری نیست. از این گفتمان اگر  “تاریخ کورد” را در یک جغرافیای معین و در یک تاریخ معین حذف کنید، هیچ اصل و مقیاسی جهانشمول، و یا دست کم یک شاخص- علمی یا ضد علمی-  و قابل تعمیم به مقوله دیگری جز “کورد” باقی نمیماند. این دیسکورس ظاهرا “فیلسوفانه” در مورد ناسیونالیسم کرد، قابل توضیح در هیچ سیستم فکری و اندیشه و گرایش سیاسی در باره “ناسیونالیسم” بطور کلی، و راه حلهای مشخص در جهت “حل مساله ملی” نیست. “هر جا” چنین مساله ای “ایجاد” شود، به سیستم فکری او نا مربوط است. تزهای آقای عباس ولی، در باره مسائل مختلف حول ملّت و ملّیت، در جهان و در سیر تاریخ صدق نمیکنند. این دیسکورس، قابل تعمیم به مساله واقعی فلسطین، به مساله مهندسی قوم سازی و پاکسازیهای قومی و اتنیکی در یوگوسلاوی سابق، و به هر اختلاف و تبعیض فرهنگی و اتنیکی دیگر در جهان، مثل “کبک” در کانادا و یا “کاتالونیا” در اسپانیا نیست. به “تامیل”ها و یا هر اقلیت قومی و ملی دیگر در چهارگوشه جهان هم بی ربط اند. این را در تمام آثار و نوشته ها و مصاحبه های عباس ولی به وضوح می بینید و میخوانید. به این معنی، نه تنها این دیسکورسِ غیر قابل تعمیم، در محتوا پوچ و بی معنی است، بلکه حتی مبانی و فکت و اسناد ساخت و پرداخت آن نیز کاملا “اختیاری”، دروغین و جعل و دستکاری شده؛ و ضد تاریخی است. لطفا به جملاتی از ایشان که با حروف پر رنگ مشخص کرده ام، مراجعه کنید.

“اما از دیگر سوی بر این تأکید می‌کنم، نیروهای سیاسی کوردستان، چە احزاب و چ دیگر نیروهای سیاسی نباید اجازە دهند این دیوار جغرافیایی و مرزهای جغرافیایی کە هویت ملی کورد در آن بنا نهادە شدە، شکستە یا دور بزنند. زیرا ما در این مورد پیشتر در سال ١٣۵٧ تجربە داشتەایم. حزب تودە، فدایی و چپ‌ها این دیوار اتنیکی را دور زدە و وارد جامعەی کوردستان شدند و نتیجەاش نە برای ما و نە برای آن‌ها مطلوب نبود. برای همین ما اینبار از این فرصت بهرە می‌گیریم، از این دیوار اتنیکی گذار کردە، اما ما نباید اجازە دهیم آنان در میدانی کە از آن ما است، سیاست کنند” . و:

این کوردستان است کە هیمشە مرکز ثقل این قیام- زن، زندگی، آزادی– را نگە می‌دارد. نباید کوردستان طوری عمل کند این جایگاە کە اکنون بە دست آوردە را از دست دهد. در واقع اگر توجە کنیم فعالیت کوردستان و بلوچستان در این قیام نقش مرکز و پیرامون را تغییر دادە است. (“مصاحبە علی لیلاخ با عباس ولی ترجمە از کوردی: دیاکو دانا”)

“ضرورت نوشتار تاریخیِ ناسیونالیسم کُرد اعطای گذشته به کردهاست تا مبنایی باشد برای بنیاد نهادن لحظه‌های حال و نیز جدال بر سر آینده به مثابه‌ی یک سوژه‌ی تاریخی که این سوژه سیاست کرد است. یعنی سیاست نفی انکار شدن و مبارزه برای احقاق حقوق‌ خود.”

گفت‌وگوی سوما نگهداری نیا با عباس ولی– در باره کتاب “گفتارهایی در خاستگاه ناسیونالیسم کُرد”]

[“سرکوب هویت کردی گره دیالکتیکی روابط سلطه و سرکوب بود که هم مفروض سیاست مدرنیسم اقتدارگرا در کردستان بود…”  و:

” جمهوری کردستان که در تاریخ دوم بهمن ۱۳۲۴ (۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) تأسیس شد در تاریخ مدرن کردهای روژهلات (کردستان ایران) نقطه‌عطف تاریخی مهمی است.”  و:

” این برداشت مختصر دربردارنده‌ی عناصر اساسی برساخت تئوریک مفهوم مردم /ملت به مثابه سوژه‌ی سیاست مردمی در کردستان است.”[ عباس ولی: سال‌های فراموش‌شده‌ی ناسیونالیسم کردی]

[[“این مقاله با خصلت ذات‌گرای این توضیحات تجربی، که مقاومت سیاسی را با کنش قهرآمیز تعریف می‌کنند، مخالف است. این توضیحات، با همه‌ی تفاوتی که با هم دارند، یک رویکرد سیاسی تطبیقی عام دارند که ابژه‌ی خود را بر حسب یک سری غیبت‌ها تعریف می‌کنند و [این ابژه] ‌به مثابه‌ی انحراف از یک مدل ناب فهم می‌شود که مبنای سنجش و قیاس قرار گرفته است. ازاین‌رو این غیبت/ انحراف‌ها نمی‌تواند قائم به خود مفهوم‌سازی کنند و تئوریزه شوند. این رویکردهای تطبیقی از یک فقر تئوریک/ مفهومی عمومی رنج می‌برند.‌ به علاوه، این بیرون بودگی ابژه‌ی تحقیق به این معنی است که رویکرد تطبیقی، ویژگی تاریخی جامعه‌ی کردِ روژهه‌لات، از لحظه‌ی شکل‌گیری دولت مدرن در ایران، را به‌تمامی نادیده می‌گیرد.”]]   و:

در طول پنج قرن گذشته بهترین دوران برای مناطق کردنشین، دورانی بود که این مناطق توسط شاهزاده‌نشین‌های نیمه‌مستقل اداره می‌شد و رابطه‌ای خراج‌گزارانه با دولت ایران، که بالاترین مقام آن حاکم مطلقه بود، داشتند. پایگاه سیاسی شاهزادگان کرد با مفصل‌بندی جایگاه آن‌ها در ساختار خراج‌گزارانه‌ی قدرت و مالکیت زمین، که نیروهای نظامی متشکل از نیروهای منظم و نیروهای [نامنظم] قبیله‌ای نگهدارنده‌ی آن ساختار بودند، تعریف می‌شد. ..”(سکوتِ روژهه‌­لات- عباس ولی)

به این جمله توجه کنید:

“در چند دهه‌ی گذشته و با تغییرات اساسی به‌ویژه افول مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی مسلط در جهان که کردها نیز از آن متأثر بودند، فضای گفتمانی تغییرات چشمگیری داشت. در مورد ایران بعد از انقلاب، اسلام سیاسی جای مارکسیسم را می‌گیرد اما چون ایدئولوژی حکومت است طبیعتاً برای اپوزیسیون کرد مقبول نیست.” (عباس ولی: گفتارهائی در خاستگاه ناسیونالیسم کرد.)

برای کسی که لقب “پرفسور” را یدک میکشد، این همسان سازی بین مارکسیسم و اسلام سیاسی، قطعا “اشتباه لپی” نیست. “ماموستا”ی گرانقدر جنبش “کردها” میخواهد ظرفیت ضد مارکسیستی و ضد کمونیستی اش را به “فضای گفتمانی ناسیونالیسم کرد” معرفی کند. و چون لقب پرفسور را هم با خود یدک میکشد، حواریون در “صحنه” میتوانند از او  حکم تکفیر و  “فتوا” علیه کمونیستها و هر گفتمان دیگر غیر کردایه تی دریافت کنند. چه، به باور او این گفتمان شیرین، برای او که ناسیونالیسم کرد را چون مرغی تصور میکند که برای بشر تخم دو زرده میکند، در برابر “افول مارکسیسم” در “چند دهه گذشته”، این ضد کمونیسم ناسیونالیسم “مدرن” کرد، “مقبول” است!

و همین یک “اصل” در خاستگاه عباس ولی است که باید قطب نمای او  و “پیروان” او باشد.

از این جهت است که مطلقا دور از انتظار نیست که ظاهرا  و “ناگهان”، هیستری ضدکمونیسم و نفرت او از مبانی کمونیسم کارگری و ترور شخصیت؛ هواخواهان فالانژ او را به هیجان می آورد. بی جهت نیست که جناب پرفسور “بایکوت” شخص منصور حکمت و ادبیات او را در “کوردستان”، بدون اینکه او زحمت “دیالوگ مدنی” را در عرصه پیکار “اندیشه ها” به خود و حواریون بدهد، یک رکن دیسکورس خویش در باره ناسیونالیسم کرد، تعریف کرده است.

تفسیر من این است:

به باور من عباس ولی در جریان روند عروج و اقول ساختن حزب نفرت از کمونیسم در درون جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب و خرده جریانات این جنبش، قرار دارد. او به عنوان یک “پرفسور”، نمیتواند در جریان شکست مجاهدت “کمونیست سابقی” ها، در ایجاد حزب نفرت از کمونیسم قرار نگرفته باشد. او همه این حقایق را میداند. “رسالت” او، چکش کاری و پینه و رفوی حرکت ضدکمونیستی شکست خورده، در پرده عبارت پردازیها و جملات مطنطن، مُغلّق، و بی محتوا، به عنوان “دیسکورس” ظاهرا جدید است. او دارد در سنگر رها شده، برای تسکین قافله شکست خوردگان، نسخه داروی آرام بخش می پیچد.

او “خیال” میکند علت شکست آن تلاشهای پیشین، در “بی سوادی” افراد و یا “آماتور” بودن آنان در بازی با عبارات شبه فلسفی ریشه دارد.  “سفت و سخت” به ساخته های من درآوردی در دنیای ابر آلود ذهن خویش به عنوان “سیاست حرفه ای” چسپیده است. چون میداند که بسیاری از اتفاقات و تحولات سیاسی را میشود بر اساس مهندسی دروغ و ریا شکل داد. اما این شگردها در انسان فکور، و متعهد به حقیقت های علمی و تاریخی، کارآ نیست.  با وجود این، تشخیص حس زمان برای فعالان سیاسی و مبارزان جنبش کارگری، تعیین کننده است. از میان فعالان سوسیالیست باید درست هم اکنون، سد محکمی در برابر “ممنوعیت” کمونیسم از جانب عباش ولی بنا شود. این امر علیرغم همه تلاشها، انجام نشده است و کسی از زبان فعالان سوسیالیست، بویژه در کردستان، بطور علنی علیه ناسیونالیسم کرد و “پدر خوانده” هائی چون عباس ولی چیز نگفته است. عباس ولی، با انگشت گذاشتن بر این سکوت در عرصه نبرد سیاسی با ناسیونالیسم کرد، میدان را برای تبدیل شدن به مفتی ضد کمونیسم، مساعد دیده است. چه، در سطح علنی تاکنون در باره ادعای ممنوع کردن کمونیسم، ضدائی از درون فعالان سوسیالیست جامعه و در میان جنبش کارگری بلند نشده است. سازمان یافتگی جشن نوروز و مراسم “لباس کردی” امسال، با هیچ صدای انتقادی در هیات اشخاص معین و شناخته شده جنش سوسیالیستی مواجه نیود. عباس ولی، به عنوان یک ضد کمونیست آگاه، “زمان” را تشخیص داده است. سوسیالیستها، اما، خود را در محدوده خواستها و مطالبات صنفی و محفلی خویش و در سطح “میکرو”، به شعارهای “رادیکال” مشغول ماندند و به عرصه نبرد بر سر سرنوشت جامعه در سطح ماکرو، در عرصه جدال بر سر افکار و رویکردهائی که جامعه را شکل میدهند، بی تفاوت ماندند. این یک هشدار بسیار جدی است. ضد کمونیسم را، باید بطور سیاسی در سطح علنی و در انظار جامعه به مصاف جدی طلبید.  ورود به افشاگری صرف و اجتناب از یک “جنگ” بر سر باورهای سیاسی، با توجیه و بهانه “مهم نبودن جایگاه اجتماعی” موجوداتی چون عباس ولی، یعنی واگذاری “سیاست” به جریانات بورژوائی و ناسیونالیستی و ضد کمونیست، و خود فریبی. داستان اعتصاب “کارگر نفت ما”، در روزهای پر و تب و تاب انقلاب ۵۷، و بی تفاوتی توام با “همراهی” رهبران کارگری با سیاست اسلامیستها و جبهه ملی چی ها و شخصیت های آنها- رفسنجانی و بازرگان- خیلی گویاست. آن وقتها، چون اکنون، سوسیالیسم انقلابی، صخنه سیاست را واگذار کرد. اگر محدودیتهای تاریخی در دوره ۵۷ آن اشتباه مهلک را توجیه میکند، تکرار آن بی تفاوتی سیاسی، در شرایطی که کمونیسم با ادبیات اش معرفه است و در دسترس، قابل بخشش نیست. تکرار این بی تفاوتی سیاسی در عرصه نبرد سیاسی با آراء و افکار و “گفتمان” بورژواها و ناسیونالیسم با توجه به “تجربه ” نیز جایز نیست. کمونیسم حکم “ارتداد” و ممنوعیت فعالیت در کردستان را نه تنها در “فتوا” که در یک تعرض مسلحانه از جانب حزب دمکرات، به شکست سختی دچار کرد. این تجربه، بخش بسیار مهمی در مبارزه بر سر سوسیالیسم در عرصه اجتماعی و در عرصه “نظامی” نیز بود. به امثال عباس ولی باید فهماند که فتوای او، حتی اگر  در میان متوهمین به چنان “پرفسور”های کاغذی، توجهی هم جذب کند، دستکم در کردستان ” روژ هه لات”، با نیرو و قدرت سوسیالیسم در برابر لات و لومپنهای ناسیونالیسم سنتی و “مدرن” روبرو است.

در پایان خوب است آقای ولی به چند نکته توجه کند که جنبش سوسیالیستی چون یک نقطه ضعف ناسیونالیسم و هیستری ضد کمونیستی، آگاهانه و هوشیار و سیاسی در آن دقت کنند:

– فراخوان شما برای تکفیر و ترور شخصیت منصور حکمت و کمونیستها در کردستان، شما را بیش از این منزوی و از جامعه طرد میکند. زیرا:

بسیاری از شخصیتهای شناخته شده مردم در همه مناطق “کردستان شرقی”، را مردم به عنوان کمونیست و مارکسیست میشناسند. کمونیستهائی که در دفاع از مبانی کمونیسم در جدالهای سخت، و در موقعیت فرماندهان نظامی و رهبران اعتراضات مردم، به حیاط خلوت باورهای ناسیونالیسم کرد تعرض کرده اند. به حواریون خود، نه در فضای غیر واقعی مجازی، که در متن زندگی، نه فقط در شهرها، که در دورافتاده ترین روستاهای کردستان، امر بفرمائید حضورا و فیزیکی به فتوای شما عمل کنند. امتحان آن مجانی است. چه، بسیار بزرگتر از شما با تهدید و ارعاب و اعلام جنگ سراسری علیه کمونیستهای کردستان، درست درعمق پایگاه سنتی ناسیونالیسم کرد و حزب اش، درس عبرت بزرگی گرفتند.

زیرا:

 شما این مردم را با این پیشینه، در گذشته و برده و رعیت تحت سیطره “شاهزادگان کرد” تصویر کرده اید.

زیرا:

 شما، طی همه این سالها حتی در حرف و فاسفه بافی، در هیچ عرصه ای از مبارزه مردم کردستان حضور نداشته اید.

زیرا:

 شما با اینکه در همین سالها در غرب و در لندن زندگی کرده اید، آنچه را که برای خود روا می بینید، شایسته این مردم نمیدانید و آنان را هنوز هم در سودای اعاده حکومت شاهزادگان کرد میدانید.

زیرا:

 این دوروئی یک عوامفریبی و شارلاتانیسم محض است.

زیرا:

 “دیسکورس” شما نه تنها راست و ارتجاعی، که حتی “مدرن” هم نیست.

زیرا:

 جامعه علی العموم با رویکرد “رادیکال” و میلیتانت، چه چپ و یا راست و ارتجاعی، به این یا آن سو میرود. شما “اینکاره” نیستید، به این دلیل ساده که از نظر سیاسی “جبون” هستید و جرات ندارید که مکنونات متناقض تان را صریح و بدون لفاظی و عبارت پردازی های فیلسوف مآبانه، رو به جامعه طرح کنید. تردید دارم با فعال بودن شهروندان کردستان در سطح دنیای مجازی نیز، میدانی برای ترویج این عقب ماندگی و ارتجاع از جانب هواداران خیالی تان، باقی مانده باشد.

شما وارد نشده به صحنه مجاهدت ها و فتوا صادر کردنها علیه کمونیستها، ناچارید با اختلاف فاز چندین ساله، “درس عبرت” خود را مزمزه کنید. شما را هو میکنند. زیرا لابد:

داستان قورباغه و بلبل را شنیده اند و احتمالا رمان “دن کیشوت” را هم خوانده اید!

ایرج فرزاد

۶ آوریل ۲۰۲۴

محل نوشتن نظرات