خیاط در کوزه افتاد
کورش مدرسی، در رابطه با تشنجی که بین جمهوری اسلامی و آمریکا پیش آمده است، یک مطلب خود را که در فوریه ۲۰۰۶ نوشته است، “جنگ، مواضع و جنگ مواضع” بازتکثیر کرده است. آن مطلب دو “درس” دارد و یک فراخوان.
چرا نه جنگ، که “تعامل” در جریان است؟
احساسات و هیجان و تحریک عواطف، نه تنها در سیاست که در هیچ عرصه فعالیت “حرفه ای” جائی ندارند. خامنه ای، تحریک عواطف اسلامی را در ماجرای چرخاندن تابوت قاسم سلیمانی در این رویکرد حرفه ای برای نجات اسلام سیاسی، چنین فرموله کرد:
“شهادت او زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همهی دنیا کشید. عدهای میخواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران مرده و از بین رفته و تمام شده. البته عدهای هم سعی میکنند این اتفاق بیفتد. شهادت او نشان داد که انقلاب زنده است”.
خاری بر گور
جناب محمود دولت آبادی، با قتل قاسم سلیمانی، نتوانست با خاری که بر دلش نشست، “بسازد”. آمار کشته ها در حدود یک هفته قبل از “پرواز آسمانی” آن سردار اسلام و بدست امثال این شهید ادبای مشروطه و مشروعه طلب، دستکم ۱۵۰۰ نفر اعلام شد. ۱۵۰۰ نفر از کسانی چون پویا بختیاری که پدرش شاید حتی بیشتر از امثال قاسم سلیمانی، “جانباز” بود و در “جنگ تحمیلی” از سرداران واقعی تر. خاطر مبارک جناب دولت آبادی مستحضر است که همقطاران سردار سلیمانی حتی از برگزاری مراسم دفن این بیش از ۱۵۰۰ نفر با وحشیگری تمام و در اوج بی رحمی اسلامی جلوگیری کردند، اما همزمان در چرخش و گردش تابوت قاسم سلیمانی، بویژه در آن شهرها که بیشترین قربانی را داشته است، نتوانسته است با این “خار در دل” چه سازد؟ این فقط یک تملق در آستان جنایتکاران نیست، تف کردن به وجدان جامعه و تهی شدن از هر احساس انسانی و حتی روحیه “هم وطنی” است. ننگ بر شما!
کشته شدن قاسم سلیمانی
خبر کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، چنین مخابره شد:
[بامداد جمعه ۱۳ دی ماه (سوم ژانویه ۲۰۲۰) خودروی حامل سرلشکر قاسم سلیمانی و همراهانش در نزدیکی فرودگاه بغداد “هدف حمله بالگردهای ارتش آمریکا” قرار گرفت. گروه حشد الشعبی، سازمان شبهنظامیان شیعه مورد حمایت جمهوری اسلامی اعلام کرد که ابومهدی مهندس، معاون فرمانده این گروه یکی از همراهان قاسم سلیمانی بوده که در حمله بامداد جمعه کشته شده است. گفته میشود ابومهدی مهندس و شماری از فرماندهان ارشد حشد الشعبی برای استقبال از قاسم سلیمانی که احتمالا از سوریه یا لبنان به عراق سفر کرده بود به فرودگاه بینالمللی بغداد رفته بودند.”] ادامه مطلب را بخوانید »
در باره “نئولیبرالیسم”
در باره این موضوع مقالات زیاد و مصاحبه هائی چند انجام شده است. تا جائی که به “مفهوم” این پدیده مربوط است و در شکل “انتزاعی” آن، من تحلیل و ارزیابیهائی را که مهرداد وهابی و ناصر مهاجر در مصاحبه با سایت اخبار روز ارائه داده اند، با دیدگاه خود، فقط در همین سطح تجرید، نزدیکتر می بینم. اما بطور “مشخص” و در رابطه با حاکمیت اسلام سیاسی بر جامعه ایران، نئولیبرالیسم هیچ جایگاه و اهمیت سیاسی ندارد. نکته ای که برخی دیگر، از جمله فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان “داخل” کشوری و مهرداد درویش پور، “جامعه شناس” خارج کشوری، هر دو آکنون “دکتر” و در ایام جوانی فعال “رازلیق” و “پیکار”، را بر آن داشت تا با مشاهده یک “پلاکارد” در جریان ۱۶ آذر سال جاری، بحث نئولیبرالیسم را به عنوان شاخص شناخت ساختار حاکمیت اسلام سیاسی، طرح سازند. پرداختن به “نئولیبرالیسم در ایران و در این شکل مشخص، موضوع این نوشته است.
به بهانه بازتکثیر یک دست نوشته از منصور حکمت
مطلبی را که میخوانید در سال ۱۳۶۷ توسط منصور حکمت در نقد مواضع محفل موسوم به “مدخلی ها” و یا “بحرانی” ها نوشته شده است. این نوشته را من در مجموعه: “برخی دست نوشته ها و آثار منتشر نشده منصور حکمت” گرد آورده و در مه سال ۲۰۱۱ به شکل کتاب منتشر ساختم. برای دسترسی به نسخه پی دی اف کتاب اینجا را کلیک کنید
اقتصاد و سیاست در دنیای چندین خرده قطبی
شیرازه رژیم جمهوری اسلامی عملا از هم پاشیده است. “منابع اقتصادی” در همه دولتها و در تولید سرمایه داری، تامین کننده هزینه بنیانهای مختلف”دولت”، چه اداری و یا نظامی است. “بودجه” دولت ها معمولا بر اساس انواع مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم، درآمدهای حاصل از فروش منابع و ذخائر طبیعی و گاها از طریق استقراض از بانکهای داخلی و خارجی تامین میشوند. در این رابطه، “بدهی” دولت ها، دولت به معنی خاص آن، یعنی “کابینه”ها، به بانک مرکزی، همواره یک معضل در نظام سرمایه داری، و غالبا بانی سقوط، تجدید انتخابات، استعفا و یا تن دادن به دولتهای دوره “بحران” و انواع ائتلافها بین احزاب مختلف حاکم در جهت “نجات ملی” بوده اند.