راستش تمایل قلبی چندانی به انتقاد از روش رفقای مبارزان کمونیست در برخورد با “همایش کلن” نداشتم. اما لازم دانستم که از آنجا که آن شیوه بحث در پوشش دفاع از متد تحلیلی دیدگاه کمونیسم کارگری طرح شده است، چند نکته ای که وجوه تفاوتها در مبانی تحلیل را نشان میدهد، بنویسم.
ادامه مطلب را بخوانید »
تاریخ ایران”، شاید ویژگیهائی دارد که در نوع خود منحصر بفرد است. صرفنظر و مستقل از اینکه “ایران”، به عنوان یک قلمرو حاکمیت به معنی مدرن آن، را نمیتوان در تمام مراحل تاریخی”دولت ایران”، نام گذاشت، اما تقابلها و کشمکشهای اجتماعی، چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، به تعابیر و تفاسیر مورخان مختلف، مصافهائی تعریف شده اند، بین “پارسیان و رومیان”، “اعراب از یک طرف” با مجوسیان و موالی( که همان مورخان مذکور دسته دوم را “ایرانی”، نام گذاشته اند”) از سوی دیگر، که به طور فشرده در کتاب افسانه ای “شاهنامه”، جنگ بین “ایران و توران” توصیف شده است.
ادامه مطلب را بخوانید »
پس از انتشار منشور مذکور، موجی از هیجان همه محافل و جریانات چپ را فرا گرفت. این شور و هیجان را میتوان حول دو محور بررسی کرد. محور اول اینکه انگار برای “اولین بار” خطوطی از مطالبات حداقل جنبشهای مختلف اجتماعی فرموله؛ و به جامعه معرفی شدند. مدافعان، اما، برای این “اولین بار” توضیحی به نظر قانع کننده یافته اند: این منشور از جانب “تشکل ها و نهادهای کارگری و مدنی” و در “داخل” مطرح شده اند. هر دو وجه مساله را خونسرد و فارغ از احساسات بررسی کنیم و ببینیم تا چه حد ما با “یک نقطه عطف” مواجهیم. اینجا هم به نظر میرسد که تقریبا همه طیفهای چپ و سوسیالیست و کمونیست که تاکنون اظهار نظر کرده و موضع خود را روشن کرده اند، شکی در واقعیت عینی این “نقطه عطف” ندارند. چه، برخی صریح نوشته اند که این منشور “توپ را به میدان چپ و کمونیستها انداخت” تا آنان را “ناچار کند که تکلیف خود را با خمودگی غیر نرمال خود روشن کنند”. دیگری اعلام کرد که طیف چپ و بویژه “احزاب کمونیست کارگری”، باید جدی تر حول این منشور جایگاه خود را بشناسند تا به این ترتیب به شیوه دیگری این بخش از کمونیستهای جامعه، بر همان رخوت خویش غلبه کنند.
ادامه مطلب را بخوانید »
اخیرا منشوری تحت عنوان مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران انتشار یافت. موجی از اعلام همبستگی با این منشور براه افتاد. قدری تعمق بر این جریان، نشانه هائی از عادت گرفتن به؛ و زندگی در شیوه ای از فعالیت سیاسی “سوسیالیستی و کمونیستی” را به ما نشان میدهد. کمونیسم انزوا و انزواهای کمونیستی. در دورانهائی کمونیسم با هر تعبیر ارتدوکس و یا غیر آن، در متن جامعه قرار داشت، احزاب پرنفوذ را نمایندگی میکرد، روزنامه های وزین منتشر میساخت و در برهه ای از تاریخ خود، انقلاب اکتبر، دست به قدرت سیاسی برد. انترناسیونال اول، چنان قدرت و نفوذی در میان کارگران صنعتی اروپا و غرب داشت، که مارکس به دلیل اتکاء باکونین به بخشهای عقب مانده کارگران در کشورهای اروپائی، خواهان اخراج او از انترناسیونال شد. اگر بتوان نقطه اتکاء باکونین، یعنی اقشاری از “کارگران اروپا” را منشاء و نماینده کمونیسم انزوا و غیر اجتماعی تلقی کرد، مقایسه ای بین “وزن” اجتماعی و نفوذ کلام محافلی که منشور مذکور را منتشر کرده اند، با درجه نفوذ امثال باکونین، ما را به نتایج سرسام آوری میرساند. این محافل، برخلاف باکونین، هیچ نشانه ای از نفوذ کلام در میان مردم بطور عام، طبقه کارگر به کنار، و نمایندگی یک “نیرو”ی واقعی و قابل لمس، هر اندازه کم یا زیاد، نیستند.
ادامه مطلب را بخوانید »
شاید لازم به یادآوری نباشد که هم در جهان دوقطبی و هم در دوران پسا فروپاشی دیوار برلین، هر تحول در هر تک کشور را نمیتوان صرفا در محدوده ای منزوی و در خود تحلیل کرد. انقلاب ۵۷ نمونه بسیار شاخص در این مورد است. جامعه ایران دچار یک دگرگونی انقلابی شد و در آن دوران هر نیروی سیاسی که صرفا چشم به تاریخ تحولات جامعه ایران و با معیار سیر تحول جدالهای اجتماعی در چهار چوب “تاریخ ایران” دوخت، از نتیجه و برآیند عواملی که موجب انقلاب ایران شدند، انگشت به دهان ماند. گرایش “چپ” انقلاب ۵۷ را به نوعی ادامه انقلاب “ناتمام” مشروطه تلقی کرد و از این نظر خمینی و جنبش اسلام سیاسی را به آرمانهای روحانیت “مترقی”، امثال شیخ خیابانی متصل کرد. دلواپسی ها و نا امیدی ها برای “استقلال” و قطع وابستگی، از آن منظر، از دستگاه فکری “بورژوازی ملی”، بعد از بررسی ناکامیهای “جبهه ملی” و در نهایت انحلال آن در کرامات عامل فعاله دیگری، یعنی اسلام سیاسی و پرسوناژهای سیاسی آن به نوعی تردیدها در باور به چنان پدیده موهومی را به یقین تغییر داد. از این منظر خمینی و اسلام سیاسی، به عنوان مظهر “قاطعیت” در کسب استقلال ایران در آن ذهنیت بطور کامل تثبیت شد.
ادامه مطلب را بخوانید »
“اگر از یک غریبه بخواهید در باره شما قضاوت کند، او، شما را آنطور که “هستید” در نظر میگیرد، اما یک “آشنا” شما را آنطور که او میخواهد به نظرش برسید، میبیند.”
این جمله را در یک رمان از کتابهای Carlos Ruiz Zafón (متولد ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۴ در بارسلونا و مرگ در ۱۹ ژوئن ۲۰۲۰ در لوس آنجلس) نویسنده اسپانیائی برگرفته ام که فکر میکنم میتوان به کمک آن نکته مورد نظر در نوشته ام را توضیح بدهم.
ادامه مطلب را بخوانید »
در کامنتهائی که در رابطه با نوشته های من در سایت “اخبار روز”، اما زیر مقاله های محمد قراگوزلو، آمدند و چرخیدند، اظهارات “مودبانه” برخی سران “شورش استعفا” از کمونیسم کارگری واقعا تماشائی بودند. رهبر همواره در سایه آن خَیل، جناب سعید. … و آقای جعفر رسام، جملات و تعابیری را بکار بردند که تردید دارم خود آنها به آنها باور داشته باشند. به جای حزب کمونیست کارگری نوشتند “حزب کذا” و به جای اسم رهبر جنبش کمونیسم کارگری نوشتند: “شخصیت کذاتر”. آقای جعفر رسا”م”، بعلاوه مرقوم فرمودند که “کمونیسم کارگری از اول هم “هیچ” نبود همراه با لحنی متعفن تر همه آن جماعت در باره منصور حکمت.
ادامه مطلب را بخوانید »
در رابطه با اعدامهای اخیر توسط دژخیمان اسلام سیاسی، اوضاع سیاسی و چشم انداز سیر تحولات، در باره “کلید گمشده” و “طرح یک توقع”؛ وضعیت جنبش کارگری و وظایف محافل کارگران سوسیالیست، با تلویزیون “رو در رو” مصاحبه ای انجام دادم. بخاطر سبک کردن حجم فایل تصویری، من فایل گفتگو را به فرمت فایل صوتی تغییر دادم.
برای شنیدن این گفتگو بر تصویر زیر کلیک کنید: